اعتراف شیطان به شکنجه 45 روزه دختر جوان

اعتراف-شیطان-به-شکنجه-45-روزه-دختر-جوان

اعتراف شیطان به شکنجه 45 روزه دختر جوان


شیما دختر 15 ساله تهرانی کجاست؟! اعتراف شیطان به شکنجه 45 روزه شیما! 

 شیما آخرین مرتبه 10 ماه پیش در خانه مردی کفتارصفت  دیده شد و از آن روز به بعد هیچ ردی از خود بر جای نگذاشته است. همین اتفاق باعث شده فرضیه قتل این دختر پررنگ تر شود.  رکنا ، با پدر این دختر گفتگویی را انجام داد که در ادامه می توانید این مصاحبه را بخوانید.

گمشدن دختر 15 ساله ای به نام شیما در تهران
انتشار عکس دختری نوجوان به نام شیما صباگردی مقدم 15 ساله با یک شماره تلفن و مژدگانی 100 میلیون تومانی بسیار دردناک بود! تصمیم گرفتم برای کمک به والدین شیما گزارش کوتاهی بنویسم تا شاید اتفاق خوبی رخ دهد، اما زمانی که با شماره روی آگهی این گمشده تماس گرفتم، گریه های ناتمام پدر شیما باعث شد تصمیم بگیرم او را به دفتر  رکنا دعوت کنم تا راوی یک ماجرای تلخ و پیچیده باشد.

فرار دختر نوجوان که توسط پسری اغفال شد
ناپدید که نه، ربوده شده بود. دخترم 3 مرتبه از خانه فرار کرد نخستین فرار او مرداد ماه سال 98 رقم خورد. جوانی به نام آرش که شغلش فروشنده بدلیجات بود، مغز دخترم را شست و شو داد و... . پیامک هایشان موجود است. آرش به دخترم گفته بود "از خانه فرار کن، قول میدم اون کارایی رو که اون شب گفته بودم انجام نمی دیم." آن روز توانستیم شیما را در خانه یکی از دوستانش پیدا کنیم و به خانه برگردانیم. دوستی که شیما در خانه اش پناه گرفته بود از سوی پدر اعدامی و از سوی مادر توزیع کننده شیشه است. دو هفته بعد شیما برای بار دوم از خانه فرار کرد. اینبار هم فرار دخترم با اغفال آرش صورت گرفت.

شیما را دوباره یافتم اما با این فرق که شیما به موادمخدر شیشه آلوده شده بود. تصمیم گرفتم خیلی مراقب شیما باشیم و تا زمانی که شیشه از سرش بیرون رود در خانه را به رویش قفل کردم و با مشاوره قصد حل کردن مشکلش را داشتم. شیما 3 جلسه توسط روانپزشک ویزیت شد و حتی قول داد که دیگر اینکار را انجام نمی دهد. باور کنید هیچ وقت دستم روی دخترم بلند نشده و تا به حال به شخصیت او توهین نکرده ام.

بیست و ششم همان ماه شیما ساعت یک بامداد کلید خانه را پیدا کرد و تا الان او را ندیده ام.

چه به سر شیما آمد؟
برخی از حرف هایی که الان می گویم پس از تحقیقات شخصی و پلیس مشخص شده و آن موقع من از این ماجراها خبر نداشتم.

شیما پس از اینکه از خانه مان در نارمک به پایانه بیهقی رفته بود از طریق مغازه اسباب بازی فروشی در همان نزدیکی به مادرش زنگ زد و سراغ من را گرفته بود و هرچه مادرش التماس او را می کند که برگردد تلفن را قطع کرد و همین آخرین تماس ما با شیما بود.

پس از شکایت و اعلام فقدانی شیما، ماموران پلیس آگاهی پایگاه چهارم سید خندان شماره ای که دخترم با مادرش تماس گرفته بود را ردیابی کردند و به مغازه اسباب بازی فروشی در نزدیکی پایانه رسیدند. صاحب اسباب بازی فروشی تایید کرد دخترم آنجا بوده و پس از بیرون رفتن از مغازه به سمت پایانه رفته است.

با چک کردن دوربین های مداربسته مشخص شد دخترم ساعت 2 بامداد روی یکی از نیمکت های پایانه و مقابل رستوران شبانه روزی نشسته بود و حتی دوربین رستوران تصویر دخترم را ضبط کرده است در فیلم دوربین مداربسته دیده می شود  شیما درحال گریه کردن بوده که پیرمردی کنار او نشسته و پس از 40 دقیقه صحبت با او، شیما را سوار خودرویش کرده و دیگر مشخص نبود چه بلایی سر دخترم آمده است.

شیما با شال صورتی و گریان در ترمینا بیهقی
پدر شیما ادامه می دهد: سراغ دخترم را از هرشخصی که آنجا بود گرفتم که در آخر صاحب رستوران سر رسید و خطاب به من گفت که دخترت با شال صورتی و کوله پشتی از خانه فرار کرده است؟

به او گفتم بله، دخترم را دیده اید؟ سپس عکس شیما را به آن جوان نشان دادم.

صاحب رستوران وقتی عکس شیما را دید نگاهی به من کرد و گفت: دخترت روی همین نیمکت پایین نشسته بود که "حاج محمود" او را با خودش برد.فیلم را به صاحب رستوران نشان دادم و گفتم: حاج محمود، این شخص را می گویید؟

ربودن شیما توسط شیطان تهران
بهلول . ح ملقب به حاج محمود همان پیرمردی است که در فیلم کنار شیما نشست و شیما را با خودرویش برد.

متاسفانه آن جوان صحبت هایی کرد که دست و پایم شروع به لرزیدن کرد. او گفت: حاج محمود اسم واقعی اش "بهلول" است، شغل او راننده تاکسی نما، اما در اصل ماده مخدر شیشه می فروشد. بهلول درعین حال مغز زنان و دختران شهرستانی یا تهرانی را شست وشو می دهد که به هر دلیلی از خانه خارج شده اند و پایشان به پایانه بیهقی باز شده است. زمانی که دختر شما همراه بهلول به راه افتادند سریعا مقابل بهلول ایستادم و به او گفتم که این دختر خیلی کوچک است، این کار را نکن؛ اما بهلول به حرفم توجهی نکرد و گفت که این دختر تاکسی می خواهد قرار نیست اتفاقی رخ دهد.

"باتوجه به سرنخ های موجود پلیس بهلول را به آگاهی سیدخندان احضار کرد و پس از یک بازجویی  او آزاد شد!."

چرا؟

بهلول به ماموران پلیس گفته بود که شیما را در چهارراه نظام آباد پیاده کرده است. اما اینطور نبود، همان لحظه که بهلول در پلیس آگاهی این دروغ ها را سرهم می کرد، شیما در خانه این شیطان زندانی بود.

پدر شیما گفت: افسر پرونده پس از بازجویی از بهلول او را رها کرد و خطاب به من گفت که فکر نمی کنم این فرد دخالتی در این پرونده داشته باشد. من که حسابی تعجب کرده بودم وقتی دلیل اینکه چرا اینچنین فکر می کند را جویا شدم، گفت: او آدم حسابی است زن وبچه اش در ترکیه  زندگی می کنند و حتی اول کد تلفن همراه اش با یک شروع می شود.این حرف ها را که شنیدم درخواست کردم پرونده شیما را به اداره 11 آگاهی مرکز انتقال دهند. 

 باید این موضوع را اضافه کنم؛ زمانی که بهلول برای نخستین بار به آگاهی سیدخندان احضار شد با این فکر که با خودرویش به آگاهی می آید برادرم را مقابل اداره پلیس قرار دادم تا بهلول را تعقیب کند. اما هنگامی که بهلول از اداره پلیس بیرون آمد سریع به سمت موتورسواری که از قبل منتظرش بود رفت و متواری شد. 

پدر شیما می گوید: پرونده شیما در اداره 11 آگاهی تهران پیگیری شد و احضار بهلول برای آخرین مرتبه به پلیس آگاهی مرکز صورت گرفت. اینبار کارآگاهان با ترفندهای تخصصی بهلول را به حرف آوردند و او مجبورش شد اعتراف کند. بهلول تایید کرد شیما، دختر من، به مدت 45 روز در خانه اش زندانی بود و هرروز شیما را به ماده مخدر شیشه آلوده تر می کرد او حتی گفت تا روزیکه اولین بار به آگاهی سیدخندان احضار شده بود هنوز دخترم در خانه اش بود!

پس همه اعترافات قبلی بهلول دروغ بود؟
همینطور است. بهلول مقابل بازپرس شعبه 7 دادسرای جنایی تهران اعتراف کرد و گفت مواقعی که از خانه خارج می شد در را روی دخترم قفل می کرد. او همه چیز را گفت به جز اینکه دخترم کجا است؟! اگر شیما را به قتل رسانده باید مشخص شود، این شخص خیلی سرسخت است، ماموران آگاهی می گویند کار بهلول است. احتمالا یک شب شیشه مصرف کرده و به جان دخترم افتاده است.

فکر می کنید شیما به قتل رسید باشد؟
شواهد این فرضیه را از دیگر فرضیه ها پررنگ تر می کنند. دخترم اگر زنده بود در این مدت 10 ماه که هیچکس از او خبری ندارد سرنخی از خود به جا می گذاشت. بازپرس و افسر پرونده گفتند که نمی خواهیم ناامیدت کنیم اما احتمال زیاد دخترت را به قتل رسانده است.

خانه شیطان پر از کفش های دخترانه و بچگانه!
هنگامی که پلیس خانه بهلول را بازرسی کرد من هم آنجا حضور داشتم. خانه بهلول مثل خانه وحشت بود، تمام درزهای خانه گرفته شده و با پتو خانه را عایق کاری کرده بود. در ادامه بازرسی ها، گونی ای کشف شد حاوی ده ها جفت کفش دخترانه و بچگانه؛ قصد اتهام زدن به شخصی را ندارم اما شواهد، وحشتناک به نظر می رسد. بهلول در سن 61 سالگی به دام افتاده احتمال اینکه او در پرونده های دیگری هم حضور داشته زیاد است.

شیما چطور دختری است؟
دختری باهوش؛ او در رفاه کامل زندگی می کرد. معلم خصوصی در حوزه های زبان خارجه و ریاضیات برای او گرفته بودم. هرچیزی می خواست سریعا برای او فراهم می شد. شیما را فقط اغفال کردند. دختر من به خاطر سادگی اش چنین بلاهایی سرش آمد.

التماس های پدر شیما: دخترم به خانه برگرد!
پدر شیما در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده است سرش را به سمت لنز دوربین تکان می دهد و می گویید: شیما دخترم، برگرد خانه، خواهش می کنم در هر وضعیتی که باشی آغوش من به روی تو باز است، فقط برگرد خانه، مادرت مریض شده، می دانی که وضعیتش چگونه است. تو فقط یک اشتباه کردی، هیچ ایرادی ندارد، امکان این که من هم در این سن اشتباه کنم وجود دارد. پس فقط برگرد. اصلا نترس به خانه برگرد.

و اما حرف آخر؟
از مسئولان می خواهم یا دخترم را پیدا کنند یا محل دفنش را ! بهلول قرار است به زودی با قرار 500 میلیون تومانی آزاد شود. دخترم را پرپر کرده و حالا آزاد می شود. جناب رئیسی رئیس قوه قضاییه کشور، کمکم کنید مشخص نیست چه بلایی سر دخترم آمده است؟! خواهش می کنم کمکم کنید.

منبع : رکنا